آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه سن داره

آریامهر و اهورا

الهی که من بمیرم

آریامهرم سلام پسر خوشکل مامان امشب بابایی زود از دانشگاه اومد، ساعت 9:30 شام خوردیم و بابایی تلویزیون نگاه میکرد (البته قبلش کلی باهات بازی کرد) منم کمرم درد میکرد جلوی بخاری دراز کشیده بودم که شما دستتو گرفتی به مبل و بلند شدی و میخندیدی و با من حرف میزدی که هییییییییی واییییییییی چشمت روز بد نبینه تعادلتو از دست دادی و افتادی و دهنت خورد به جلو مبلی . الهی که من بمیرم و گریه ات و نبینم بابایی زود بغلت کرد و نازت کرد یهویی پیراهن خودتو بابایی خونی شد و منم جیغ کشیدم و گریه کردم و تو رو بغلم گرفتم و ارومت کردم ، بعدشم دهان و لباتو لثه هاتو نگاه کردم هیچیشون نبود نمیدونم خون از کجا اومده بود . ...
10 دی 1391

الهی که من فدای قد و بالات

سلام شاه پسرم، سلام تاج سرم قربونت برم عزیزم ، امروز باهم رفتیم بهداشت برای کنترل، قد=٧٦ سانتیمتر وزن 300/9 دور سر =5/45 ماشالله قدت از صدک 85 هم رد شده ای جانم پسر قد بلند مامان . خدا رو شکر همه چیز مرتب و عالی بود و منم خیلی دوست دارم . نزدیک مرکز بهداشت یه مغازه هست که همه چی داره ، رفتیم اونجا و برات چندتا ماشین کوچولوی قدرتی گرفتم . از وقتی که اومدیم همش داری باهاشون بازی میکنی و کلی کیف میکنی و داد میزنی. من برم براش اسپند دود کنم ، همگی بگین ماشالله آریامهر قد بلندم چشم نخوره ایشالله ...
5 دی 1391

باهوش پسر من

  سلام پسر خوشکل مامان   بزرگترین عیدی من ، پسر نوروزی و شیرین عسلکم ، خیلی دوست دارم در واقع عاشقتم . من مامانتم ولی گاهی وقتا میشم تا تو رو بخندونم، کودک میشم تا بتونم درکت کنم و باهات بازی کنم . من هر کاری میکنم چون دوست دارم آریامهرم. بهت میگم آریامهر دست دستی کن ، دست میزنی برای مامان .   آریامهر داللی کن واسه مامانی ، سرتو برام میچرخونی . به محض اینکه موبایل یا تلفن رو میبینی بلند داد میزنی و کشیده میگی : اَ اَ اَ................. . و اگه بهت ندیم جیغ میکشی . وقتی با مامانم حرف میزنم گوشی رو ازم میگیری و برای مامان جونی میخندی و حرف میزنی . بهت میگم ...
4 دی 1391

پسر قشنگ و شیطون من

سلام جوجوی مامان الهیییییییییییییییییی که من فدای این همه شیطونی تو قند عسلم بشم . تازگیها عجیییییب شیطون شدی . عاشق فوتبالی و کشتی . با باباجون کشتی میگیری . منم دستاتو میگیرم و دوتایی میدویم دنبال توپ.یه ضربه هایی به توپ میزنی که انگار چند ساله فوتبالیستی. الهی مامانی فدات بشه جینگولک شیطون بلا راستی یادم رفت بگم چند روزه که میتونی کشوها و کابینتا رو باز کنی و کلی خرابکاری و شیطنت میکنی ...
3 دی 1391

یه روز تعطیل

سلام شیرین عسلکم امروز بعد از خوردن صبحانه آماده شدیم که بریم بیرون و یه دوری بزنیم ، از دیشب داره همینجوری برف میاد و بارون میاد و من و بابایی هم که عاشق طبیعت و برف و بارون و ........... . خلاصه که تقریبا 11:30 بود از خونه اومدیم بیرون و یه کم که حرکت کردیم ، فهمیدیم ماشینمون پنچر شده . حالا کی و کجا؟ نمیدونیم. ما هم دیگه برنگشتیم خونه ، رفتیم پنچرگیری و درستش کردیم. یه بارونی هم میومد که تا حالا ندیده بودم. ماشین درست شد و رفتیم جاده انهر ، هرچی جلوتر میرفتیم برف بیشتر بود و نتونستیم بریم پیست اسکی و من چند تا عکس از برفهای جاده انهر گرفتم.   ساعت تقریبا 14 بود که برگشتیم ارومیه و رفتیم پیتزا خوردیم و ...
1 دی 1391

اولین یلدای قند عسلم

سلام خوشکل پسرم . الان که دارم اینا رو برات مینویسم شما و بابایی خوابی و بیرونم داره حسابی برف میاد، خدایا شکرت. امسال اولین سالیه که یلدا پیش مایی البته پارسال هم بودی هاااااااااا ولی تو دلم بودی و تقریبا 6 ماهه بودی و محکم لگد میزدی بهم . یادش بخیر امسال یلدا من و شما و بابایی تنهاییم . آخه نمیتونیم بریم شهر خودمون و یلدامون 3 نفری میشه. خونواده ی کوچولوی من دوستتون دارم و یلداتون مبارک
30 آذر 1391

آخ جون بازم برف

سلام گل پسر شیطون بلای مامانی امروز بازم برف اومد اینجا خدایا شکرت بابت همه ی نعمت هایی که بهم دادی مخصوصا آریامهر گلم . خدا جونم خیلییییییییییییییییییییییی ممنونم   ...
30 آذر 1391