آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

آریامهر و اهورا

و آریامهر جونم

آریامهر مثل همیشه پسر خوب و آروم و حرف گوش کن و ماهیه. کلمات زیادی یاد گرفته و هر روز هم کلمات بیشتری یاد میگیره. قدرت یادگیری بالایی داره و همه چیزو سریع یاد میگیره. کارتون باب اسفنجی رو دوست داره و در کل عاشق جناب باب اسفنجی شده بطوری که عروسک آقای باب اسفنجی اجازه داره روی بالش آریامهر بخوابه و از لطف و کرامت آریا برخوردار بشه(بالشی که هیچکس اجازه ی دست زدن بهش رو نداره). به عروسک باب اسفنجی آب میده،میبردش دستشویی یا منو مامور میکنه و میگه باب اسفنجی جیش داره و منم اطاعت امر میکنم ،نوازش میکنه، باب اسفنجی رو روی ماشین کنترل دارش میذاره و دور خونه به گردش میبره و خیلی کارای دیگه که واقعا خوش بحال باب اسفنجی . چند روز پیش...
10 اسفند 1392

سازه های مهندسی

اینایی که در پایین مشاهده میفرمایید کارهای ابتدایی مهندس آریامهر عبدالله زاده است . الان طرحهای خلاقانه تر و زیباتری رو خلق میکنند. جهت سفارش طرحهای هوشمندانه و مهندسی  گل پسرک ما برای نقشه ی خونه هاتون بهمون پیام بدید. و چون پسر من خیلی مهندس دقیق و حساسیه   ،چند بار طرحشونو تغییر میده و در اینجا داره برای خودش دست میزنه و از خودش و کارش رضایت داره اینم عکس از اتمام پروژه ...
12 دی 1392

کالسکه سواری توی برف

امروز صبح میخواستیم بریم خونه ی مامانم ، کالسکه ی آریا توی راهرو بود و گیر سه پیچ داده بود که باید با کالسکه بریم خونه آنا و مدام میگفت ( مامام اَن ) یعنی مامان با کالسکه ام بریم. منم گذاشتمش توی کالسکه و راه افتادیم سمت خونه ی آنا جون. هم دیشب برف اومده بود و هم موقعی که داشتیم میرفتیم خونه آنا بازم برف میومد. آریامهر خوشحال و خرسند از کالسکه سواری در برف.   ...
11 دی 1392

کم کم داره حرف میزنه آریامهرم

سلام شاهزاده خوشکلم. عزیز دلم تاج سرم. قربون لبات و حرف زدنات بشم من. کلمه های جدید یاد گرفتی، میگم آریا بگو یک، زود میگی دو. میپرسیم چند سالته ؟لباتو غنچه میکنی و با یه حالت خیلی قشنگ میخندی و چشاتو کوچیک میکنی و میگی 2. اصلا نمیذاری ازت عکس بگیرم. تا میبینی میخوام ازت عکس بگیرم میای بغلم و میگی ( بدَیه) یعنی بده منم عکس بگیرم. غذا خوردنت خیلی خوبه.همه چی رو میخوری و دوست داری .  تازگیها گوشت خوار هم شدی خدایا شکرت. اگه بخوای کباب بخوری حتما باید روش ترش بریزم بعد میخوری. سیب زمینی سرخ کرده هم خیلی دوست داری و البته نیمرو واسه صبحونه هم خیلی بهت میچسبه. همه نوع میوه رو میخوری . شیر هم خدارو شکر خیلی دوست دا...
24 آذر 1392

افزایش دامنه لغات قند عسلم

اریامهریم کلمات بیشتری یاد گرفته. وقتی میخواد بگه به منم بده میگه { بده یه } یا {منه }. خیلی شیرین زبون شده به سنگ میگه {بَلده} به زبون کردی به سنگ میگیم (بَرد). هرچیزی که بلد نباشه رو فقط میگه ها ها و اشاره میکنه به وسیله ی مورد نظرش. مامان عاشقته عزیزکم. فدای مهربونی هات و بغل کردنات بشم عشقم.بوسیدنت که دیگه میمیرم براش. خدا نکنه که یه جایی گاو یا عکسشو ببینه ، داد میزنه( جی جی یه) گاو به این گندگی رو میگه جوجه  .بعد صدای گاو درمیاره و میگه ( نا نا نا) به جای ماماما. اگه بدونین با چ شوق و ذوق و فریاد زدنی هم میگه.       ...
4 آذر 1392

واقعا همه کاره شده

این پسرک من خیلی شیطون و بامزه شده . هرچیزی هم توی خونه خراب بشه یا نیاز به خاموش و روشن کردن داشته باشه، آریامهر آماده است.باور نمیکنین؟ اینم مدرک آریامهر درحال تعجب کردن به هنگامی که لپ تاب را روشن میکند. آریامهر از کار خود رضایت دارد. چیه ؟ کابینت آشپزخونه مشکل داره میخوام به بابام کمک کنم. نگاه نکنید هول میشم ،خرابکاری میکنم ، بابام دعوام میکنه   ...
14 مهر 1392

گردش گردش

امروز ساعت 7 صبح اومدیم بیرون از خونه و توی این هوای عالی رفتیم دره قاسملو و کلی گشتیم و خوش گذروندیم و گل پسری هم حسابی ماه بود و اصلا اذیت نکرد . رفتیم سیرو و بابایی یه آتیش عالی درست کرد و جوجه ها رو کباب کرد و ماهم نوش جان کردیم.(مزه اش عالی بود) . واسه نازنین پسرم لباس مناسب پوشوندم و کفشاشو پاش کردم اجازه دادم تنهایی بره و واسه خودش حسابی گشت و از طبیعت لذت برد . کلی گیاه و علف و از رو زمین میکند و به زور به من تعارف میکرد که بخورم هههههههههه . پسر مهربونه منه دیگه ، یه چند وقتیه یاد گرفته هرچی من بهش میدم بخوره ، اونم به من تعارف میکنه که بخورم. پسر خوش اخلاق و مهربونه منه دیگه.     یه عالمه فوتبال بازی کردیم ...
25 اسفند 1391

دندون در اورد

سلاااااااااااااااام ای جان دلم آخرش شیرین پسر جیگرمن دندون درآورد .امشب که داشتیم با آریامهر و کامیار بازی میکردیم ،آریامهر دراز کشید و دهنشو باز کرد و خندید که چشمم افتاد بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه لثه هاش که یه کوچولو سوراخ شده بود و آماده ی این که دندون دربیاره. جیغ کشیدم از خوشحالی و گفتم دندون و مامانم اومد و اونم نگاش کرد و کلی قربون صدقه ی آریامهریم رفت و بوسش کرد و منم از شدت ذوق زدگی (ساعت  1:30 نصفه شب بود هااااااااااا ) به بابایی آریامهر sms دادم که عاقبت داره دندون درمیاره . تاریخ رویش اولین دندان:  ١٦/١٢/١٣٩١ آریامهرم الان تنهایی تقریبا پنج قدم  ر...
17 اسفند 1391

مُخ بابایی رو زدیم

موفق شدیم مُخ بابایی رو بزنیم هوراااااااااااا دیروز عصر هم رفتیم واسه یکی یه دونه داداشم کادو تولد گرفتیم با بابایی . حالا عکسشو صبح میذارم اینجا. موقع خرید کادو آریامهر اینقده خوشش اومده بود از اسباب بازی فروشی ............. همش بلند بلند حرف میزد . یه چند روزیه که یاد گرفته اشاره میکنه به چیزی که میخواد ، توی مغازه به همه چی اشاره میکرد و یه خرابکاری هم کرد هاااااا . یه تفنگو برداشته بود (تفنگ که چه عرض کنم ، یه اسلحه به این گُندگی) بابایی هم گفت براش میگیرم حالا آریامهر ازش خوشش اومده که ماشالله به این زوری که داره اسلحه ی بیچاره رو محکم انداختش زمین ولی بیچاره زیاد زخمی نشد ...
6 اسفند 1391