و آریامهر جونم
آریامهر مثل همیشه پسر خوب و آروم و حرف گوش کن و ماهیه.
کلمات زیادی یاد گرفته و هر روز هم کلمات بیشتری یاد میگیره.
قدرت یادگیری بالایی داره و همه چیزو سریع یاد میگیره. کارتون باب اسفنجی رو دوست داره و در کل عاشق جناب باب اسفنجی شده بطوری که عروسک آقای باب اسفنجی اجازه داره روی بالش آریامهر بخوابه و از لطف و کرامت آریا برخوردار بشه(بالشی که هیچکس اجازه ی دست زدن بهش رو نداره). به عروسک باب اسفنجی آب میده،میبردش دستشویی یا منو مامور میکنه و میگه باب اسفنجی جیش داره و منم اطاعت امر میکنم ،نوازش میکنه، باب اسفنجی رو روی ماشین کنترل دارش میذاره و دور خونه به گردش میبره و خیلی کارای دیگه که واقعا خوش بحال باب اسفنجی.
چند روز پیش که خونه ی بابام سر سفره ی نهار بودیم یه لیوان شکست و آریا هم سریع و بسرعت برق یه تکه شیشه رو از رو سفره برداشت و انگشتش یه کوچولو زخمی شد و خون اومد. منم فوری دستشو شستم و براش چسب زدم و بوسیدمش، آریا هم خودشو لوس کرده بود و تا شب دستشو تکون نمیداد و فقط با دست راستش کاراشو انجام میداد هرکی رو میدید میگفت اوف شده(یکی نمیدونست میگفت لابد دست بچه ی بیچاره چی شده که اینجوری دستشو ثابت نگه داشته و جرات نداره تکونش بده)
یه بار بردمش بانک پیش بابام و شوهریم. از اونروز وقتی میپرسیم چی تو بانک دیدی میگه:کات(کارت)،مامه(عمو)،علی(اسم بابامو یاد گرفته و با اسم کوچیک صداش میزنه و هرچی میگم آریا زشته نگو علی ،بگو بابا علی، زودی میخنده و میگه علی.)
خلاصه که کلی بانمک و تودل برو و مهربونه پسرم.
روزی صد بار مهیارو بوس میکنه و کلی هواشو داره،وقتی مهیار گریه میکنه زود میره بالا سرش و میگه:گری گری. (گریه نکن). یا میاد پیش ما و میگه شیر شیر(یعنی نی نی شیر میخواد )
اسم اعضای بدنشو میدونه،هرکسی رو که بخواد ببوسه کمتر از دوتا بوسش نمیکنه،مسیر خونه ی خودمون و سوپرمارکتی که همیشه ازش خرید میکنیم و خونه ی بابام و پارک رو میدونه.
نکتار و رانی هلو دوست داره و میگه:اُلو(هلو)
هرکسی سرفه کنه سریع میزنه به پشتش و میگه :الله.
اسباب بازیهاشو خودش جمع میکنه . 13 کیلو وزن داره و خواب و خوراکش هم خوبه. شیر خوردن رو هم دوست داره.
وقتی میریم مهمونی یا مهمون برامون میاد حسابی روسفیدمون میکنه و البته خود شیرین هم میشه و از همه دل میبره.
عاشقتم اریامهرم