آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 24 روز سن داره

آریامهر و اهورا

گردش گردش

امروز ساعت 7 صبح اومدیم بیرون از خونه و توی این هوای عالی رفتیم دره قاسملو و کلی گشتیم و خوش گذروندیم و گل پسری هم حسابی ماه بود و اصلا اذیت نکرد . رفتیم سیرو و بابایی یه آتیش عالی درست کرد و جوجه ها رو کباب کرد و ماهم نوش جان کردیم.(مزه اش عالی بود) . واسه نازنین پسرم لباس مناسب پوشوندم و کفشاشو پاش کردم اجازه دادم تنهایی بره و واسه خودش حسابی گشت و از طبیعت لذت برد . کلی گیاه و علف و از رو زمین میکند و به زور به من تعارف میکرد که بخورم هههههههههه . پسر مهربونه منه دیگه ، یه چند وقتیه یاد گرفته هرچی من بهش میدم بخوره ، اونم به من تعارف میکنه که بخورم. پسر خوش اخلاق و مهربونه منه دیگه.     یه عالمه فوتبال بازی کردیم ...
25 اسفند 1391

دندون در اورد

سلاااااااااااااااام ای جان دلم آخرش شیرین پسر جیگرمن دندون درآورد .امشب که داشتیم با آریامهر و کامیار بازی میکردیم ،آریامهر دراز کشید و دهنشو باز کرد و خندید که چشمم افتاد بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه لثه هاش که یه کوچولو سوراخ شده بود و آماده ی این که دندون دربیاره. جیغ کشیدم از خوشحالی و گفتم دندون و مامانم اومد و اونم نگاش کرد و کلی قربون صدقه ی آریامهریم رفت و بوسش کرد و منم از شدت ذوق زدگی (ساعت  1:30 نصفه شب بود هااااااااااا ) به بابایی آریامهر sms دادم که عاقبت داره دندون درمیاره . تاریخ رویش اولین دندان:  ١٦/١٢/١٣٩١ آریامهرم الان تنهایی تقریبا پنج قدم  ر...
17 اسفند 1391

مسابقه ی سه چرخه سواری کودکان زیر 6 سال

سلام قند عسلم امروز مسابقه ی سه چرخه سواری کودکان زیر 6 سال بود که توی باشگاه فرهنگ شهرک فرهنگیان برگذار میشد و ما هم به همراه دایی جون شما و مامان و بابام وخاله ستاره رفتیم اونجا که ببینیم دایی جون چیکار میکنه. خلاصه رفتیم اونجا وای که چه صحنه ای ، یه عالمه بچه با سه چرخه و دوچرخه ، اینقده ذوق زده و خوشکل بودن که نگو . مسابقه شروع شد و با کلی هیجان داداش کوچولوم سوم شد. آفرین کامیار نازنینم ...
11 اسفند 1391

آریامهری رفته پیرایشی موهاشو خوشکل کنه

امروز قند عسلمو بردم واسه کوتاهی مو برای اولین بار. مامان فدای موهای خوشگل و خوش رنگش بشه ایشالله. آقای آرایشگر گفت که بذاریدش رو صندلی تا بشینه ولی هرکاری کردیم روی صندلی ننشست و بغل منو میخواست و منم توی بغلم نگهش داشتم تا موهاشو خوشگل کنن. اصلا گریه نکرد و خیلی پسر خوبی بود مثل همیشه . بعد از اینکه کار اصلاح موهای شیرین پسرم تموم شد آقای آرایشگر گفت خیلی پسر ماهیه و باتوجه به این که اولین بارش بود موهاشو کوتاه کردین اصلا از قیچی و بقیه وسایل نترسید وتازه کلی هم کیف کرد با شونه ای که دستش بود. خلاصه این که هرکاری کردیم ازمون پول نگرفت و گفت رسم آرایشگاهمونه که واسه بچه هایی که اولین بارشونه موهاشونو کوتاه میکنن پول نمیگیریم. ا...
10 اسفند 1391

تولد دایی کوچولو

امشب تولد دایی جون بود و خیلی خوش گذشت و آریامهر گلم اصلا اذیت نکرد . همش میرفت پیش باران(دختر عموی من که 4 ماه از آریامهر کوچیکتره) میخواست باهاش بازی کنه و بهش دست میزد ولی این باران خانوم همش ناز میکرد و جیغ میزد ونمیذاشت پسر طلای من بهش دست بزنه. کامیار جونم کلی از کیک باب اسفنجیش خوشش اومد و کلی توی تولد کیف کرد واسه خودش. بقیه عکس های تولد رو بعدا حتما میذارم. ...
8 اسفند 1391

مُخ بابایی رو زدیم

موفق شدیم مُخ بابایی رو بزنیم هوراااااااااااا دیروز عصر هم رفتیم واسه یکی یه دونه داداشم کادو تولد گرفتیم با بابایی . حالا عکسشو صبح میذارم اینجا. موقع خرید کادو آریامهر اینقده خوشش اومده بود از اسباب بازی فروشی ............. همش بلند بلند حرف میزد . یه چند روزیه که یاد گرفته اشاره میکنه به چیزی که میخواد ، توی مغازه به همه چی اشاره میکرد و یه خرابکاری هم کرد هاااااا . یه تفنگو برداشته بود (تفنگ که چه عرض کنم ، یه اسلحه به این گُندگی) بابایی هم گفت براش میگیرم حالا آریامهر ازش خوشش اومده که ماشالله به این زوری که داره اسلحه ی بیچاره رو محکم انداختش زمین ولی بیچاره زیاد زخمی نشد ...
6 اسفند 1391

سلام نازنین پسر مامی

سه شنبه تولد دایی جونه و منم میخوام براش تولد بگیرم و خیلی از کاراشو کردم ولی هنوز به بابا جونی نگفتم که میخوایم بریم بوکان. ظهری که از سر کار اومد میرم رو مُخش و حسابی مُخ زنی میکنم تا بذاره سه شنبه بریم خونه ی مامان جونم بوکان. ایشالله که میذاره بریم . شیرین پسر منم که حسابی شیطون شده و شیطنت میکنه . یه چند قدم (دو یا سه قدم) میتونه بره و بعدش میخوره زمین. همه خوراکی ها رو میخوره و دوست داره. عجییییییییییییییییب منو میخواد و همش پیش منه.تا از حموم در میام با باباییش ده بار میاد تا منو ببینه  چه  وضعشه خوب؟؟؟؟؟؟؟ الانم فیلم های مراسم عروسیمونو گذاشتم نگاه کنیم با آریامهر که ایشون رفتن جلوی ت...
5 اسفند 1391

شیرین عسل مامی و بچه های کوچه

سلام جینگولکم خوبی نفسم؟ امروز جیگر طلامو بردم تو کوچه (آخه ما که حیاط نداریم)تقریبا ساعت١٢:٣٠ ظهر بود .هوا عالی بود و روروکشم بردم کوچه و کفش های جیک جیک دارشم پوشوندم و با توپ باهاش بازی میکردم که دوتا از بچه های همسایه ها از مدرسه برگشتن و اومدن پیش آریامهری و کم کم دیدم بـــــــــــــــــــــله کل بچه های کوچه هستن . (لابد ماماناشون کلی فحش دادن بهم که سر ظهری بچه ها رو کشیدم تو کوچه . ولی من که نگفتم بیان ،خودشون اومدن) خلاصه که کلی کیف کرد با صدای جیک جیک کفشاش و همش پاهاشو میکوبید به زمین ( چپ راست چپ راست چپ راست) فدای پاهای نازت برم. کلی هم با بچه ها توپ بازی کرد. ...
2 اسفند 1391

بازی و .......

سلام شیطون پسر مامی امروز موقع لباس عوض کردن هوس بازی کردی و از دستم فرار کردی و رفتی رو تشک . خودتو قایم کردی زیر پتوها. منم که از خداخواسته (هههههههههههههه) اومدم دنبالت و گفتم الان خوشکل پسر لختمو میخورم و شمام که ماشالله از من بدتر عشق بازی کردنی ، واسه خودت قهقه هایی میزدی که میخواستم بخورمت واقعا بعد از کلی بازی با گل پسری و ساندویچ کردن گل پسری، یه عکس ازش کشیدم بخورمت شیطون بلای من ماشالله یادتون نره هااااا ...
1 اسفند 1391