آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 24 روز سن داره

آریامهر و اهورا

عاشق داییشه

امروز صبح که رفتیم خونه ی آنا به قول آریا. آقا آریای ما به محض اینکه صدای آیفونو شنید دوید جلوی آیفون تا ببینه کیه. و تا آقا کامیارو دید جیغ میزد و صداش میکرد. از خوشحالی رو پاهاش بند نبود.درو برای داییش باز کردیم و جناب کامیار هم که از اریا بدتر ،از پایین پله ها میگفت آریا؟ دایی جونت اومد.فدات بشم و قربونت برم و از این حرفا. آریا میرفت پایین و کامیار میومد بالا. توی راه پله بهم رسیدن و کلی بغل گرفتن و بوسیدن و ذوق کردن.(یکی ندونه فکر میکنه دیر ی دیر همدیگرو میبینن ولی خیر فقط از روز 5شنبه باهم ملاقات نداشتن) حالا کاش تا اخر روز اینجوری بودن باهم ولی حیف که فقط همون چند دقیقه ی اول دیدارشونه و بعد....... مامان ب آریا بگو آهن رباهام ...
26 آبان 1392

آریامهر و باباش رفتن استخر

دیگه داره کم کم حسودیم میشه بهشون بخدا..... صبح که میرن ورزش و گردش و شب هم استخر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینا باهم خیلی بهشون خوش میگذره فداشون بشم الهی. دلم برا آریاییم تنگ میشه. الان یه ساعته نبوسیدمشو بغلش نکردم . عیب نداره من دوریشو تحمل میکنم چون با باباییش خیلی بهش خوش میگذره. امروز روز خوبی بود . خوش گذشت در کنار خانواده ...
24 آبان 1392

گردش پدر و پسری

امروز صبح بعد از اینکه صبحونه ی پدر و پسر و اماده کردم و خوردند، بابایی آریامهر آماده شد بره بیرون که آقای آریامهر عزیز طبق معمول لباساشو آورد که بله منم میرم با باباییم. هیچی دیگه بابایی گفت آماده شو میریم فوتبال. الانم بیرونن و من تنهام ، میخوام برم و کارای عقب مونده ام رو سرو سامان بدم. عاششششششششقتم پسر آریایی ام.
24 آبان 1392

یه خبرو ...

بیاین ادامه مطلب بگم بهتون باردارم به خواست خودم بود و تحت نظر دکتر .خواستم بچه هامو باهم بزرگشون کنم.برا نی نی توشکمیم وبلاگ درست نمیکنم چون نمیتونم به دوتا وبلاگ رسیدگی کنم به همین خاطر مطالب آریامهریم و نی نی رو همینجا میذارم.     ...
20 آبان 1392

آریامهر دندون درآورده

امروز متوجه شدم آریامهر دندون درآورده.رویش نهمین و دهمین دندانت مبارک قند عسلکم.یه هفته ای بود که بیقراری میکرد و لثه هاش متورم بود خدا رو شکر دیگه اذیت نمیشه. الانم از بس شیطون و بلا شده که نمیذاره ازش عکس بگیرم،همش برام ناز میکنه فداش بشم . از وقتی که از شیر گرفتمش هم شبا خوب میخوابه،هم خوب غذا میخوره،هم خوب وزن میگیره. امشب قراره بریم خونه ی عموم مهمونی. یه پسر ناز و خوشکل و تپل دوماهه دارن به اسم آرسام .ایشالله که به آریامهرم خوش بگذره مثل همیشه. ...
17 آبان 1392

پسرم وزن گرفته

آریامهرم رو بر دم خانه بهداشت خدا رو شکر این ماه نیم کیلو وزن گرفته. وزن:11/100 قد:87 دور سر:47/5 ماشالله به شازده پسرم . خدایا بازم ازت ممنونم. خودم هم رفتم واسه باز کردن پرونده ی بار داری آقا اهورا. آزمایشات و سونو رو بهشون دادم و سوالاشونو جواب دادم و فرستادنم پیش خانم دکتر و اینهم دفترچه مراقبت و نوزاد   ...
16 آبان 1392

جنسیت نی نی معلوم شده

این مدت که وبلاگو آپ نکردم حالم خیلی بد بود. ویار شدید داشتم هنوزم دارم ولی شدتش کم شده. دیشب بهمراه مامانم رفتیم سونوگرافی (6/8/92) تقریبا بیست دقیقه  ای منتظر شدیم و بعد رفتیم اتاق سونو. رو تخت دراز کشیدم و دکتر اومد و سونورو شروع کرد. دستاشو نشونم داد(دست راستش روی دهنش بود و دست چپش روی شکمش.) پاهاشم جمع کرده بود.ستون فقراتشو دیدم و دماغشو دهنشو چشماشو. همه جاشو نشونم داد و گفت که سالمه سالمه.15هفته و 3 روزشه. جنسیتشم پسره. خدایا بخاطر سلامتیش ممنونم . دلم دختر میخواست. اسمشو میذاریم اهورا. حالا من دوتا پسر دارم. آریامهر قند عسلم داداش بزرگتره.،خدایا ممنونم.   ...
7 آبان 1392

عید قربان

امروز24مهر و عید قربان بود . خونواده ی شوهرم واسه نهار عید خونه ی ما جمع شده بودند . آریامهر پسر خوبی بود و اصلا اذیتم نکرد و اجازه داد به همه کارام به موقع برسم. ساعت 1 نهار و آماده کرده بودم و همه چیز خیلی خوشمزه بود مخصوصا سوپ ، خسته نباشم و نوش جونشون . مهمونام ساعت 5 رفتن و منم به سرعت قطار سریع السیر خونه رو تمیز کردم و نزدیکای ساعت 6 رفتم خونه بابام. روز خوبی بود و به آریامهرم خوش گذشت. ...
24 مهر 1392