آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 12 روز سن داره

آریامهر و اهورا

و جمعه ای دیگر

امروز برخلاف همیشه بابایی جونت واسه صبحونه نان تازه گرفته بود. شما خوشکل پسر منم نشستی کنار بابا و کلی صبحونه نوش جونت کردی . بعداز صبحونه آماده شدیم و خانوادگی رفتیم پارک نزدیک خونمون(هروقت که میخوایم بریم و پارک و از خیابان عبور میکنیم شوهری میگه سمیر خوب شد که خونمون نزدیک پارکه و واسه رفتن ماشین لازم نداریم خخخخخخ) آریامهرجونم کلی بازی کرد و بهش خوش گذشت. ...
16 اسفند 1392

یه عالمه خبر

سلام به دوتا پسرای عزیزتر از جونم و همه ی دوستایی که احوالمونو پرسیدن و حسابی لطف داشتن. حال همگیمون خوبه خدا رو شکر. حالا شروع کنم به گفتن که یه عالمه حرف دارم. یکم بهمن تولد برادرشوهرم بود و کیک تولدشو من درست کردم،یه کیک شکلاتی ساده و خوشمزه دوم بهمن متوجه رویش یازدهمین و دوازدهمین دندان آریامهر گلم شدم(دو هفته ای میشد لثه هاش متورم شده بود و تب داشت).مبارکت باشه عزیز دلم. الان با وجود 12 تا دندون خوردن بیشتر خوراکی ها واسه قندعسلم راحت شده. پنجشنبه سوم بهمن ،من و آریامهر و کامیار و ستاره رفتیم خونه ی عمه کوچیکه م. روز قبلش تولد پسر عمه ام اشکان بود و ما خبر نداشتیم و وقتی فهمیدیم دیروز تولدش بوده و براش جشن نگر...
10 اسفند 1392

عکس های آریامهر

آریامهر درحال باز کردن درخونه ی آنا جون فداش بشم روی مبل خوابش برده بود. قربون قیافه ات بشم عزیزم اینجا هم رفته بودیم تولد دختر یکی از دوستام(من و ستاره و آریا و زن عمو و پسرعمو و خواهر زن عموی آریا جونم بودیم) خیلی خوش گذشت. ...
10 اسفند 1392

و آریامهر جونم

آریامهر مثل همیشه پسر خوب و آروم و حرف گوش کن و ماهیه. کلمات زیادی یاد گرفته و هر روز هم کلمات بیشتری یاد میگیره. قدرت یادگیری بالایی داره و همه چیزو سریع یاد میگیره. کارتون باب اسفنجی رو دوست داره و در کل عاشق جناب باب اسفنجی شده بطوری که عروسک آقای باب اسفنجی اجازه داره روی بالش آریامهر بخوابه و از لطف و کرامت آریا برخوردار بشه(بالشی که هیچکس اجازه ی دست زدن بهش رو نداره). به عروسک باب اسفنجی آب میده،میبردش دستشویی یا منو مامور میکنه و میگه باب اسفنجی جیش داره و منم اطاعت امر میکنم ،نوازش میکنه، باب اسفنجی رو روی ماشین کنترل دارش میذاره و دور خونه به گردش میبره و خیلی کارای دیگه که واقعا خوش بحال باب اسفنجی . چند روز پیش...
10 اسفند 1392

هوای خوب و رهایی از خانه نشینی

سلام عزیزای دلم.  جمعه27 دی، هوا خیلی خوب بود و بعد از صبحونه بابایی آریامهرم گفت که آماده شید بریم پیاده روی و یه کم هوا بخوریم. ماهم که حرف گوش کن ،آماده شدیم و رفتیم کنار رودخانه ی شهرمون.(یخ همه جا آب شده بود و رودخانه جریان داشت) آریامهر عزیزم خواست از هوای آزاد لذت ببره و پالتوش رو از تنش در آورد و شال و کلاهشم داد به من و کلی کیف کرد. بهش گفتم آریا میخوام ازت عکس بگیرم بهم نگاه کن،اصلا یه جوری ژست گرفت که میخواستم درسته قورتش بدم شیرین پسر گلم . عاشق اینم که دستشو میذاره توی جیبش. بعد از کلی پیاده روی و لذت بردن از هوای آزاد ، گل پسرکم رو بردیم تاب بازی و کلی با هم شعر تاب تاب تاب بازی رو خوندیم ...
29 دی 1392

میلاد پیامبر اکرم(ص) مبارک

  امروز بمناسبت میلاد حضرت رسول اکرم خانواده ی برادرشوهرم رو دعوت کرده بودم بصرف نهار و شام  (دوست ندارم بعداز نهار برن و به همین خاطر واسه نهار و شام دعوت میکنم اکثرا). صبح ساعت 9 بیدار شدم و یه مقدار از کارهامو انجام دادم و صبحونه رو آماده کردم ( آقای شوهری خونه بود و مرخصی گرفته بود )خلاصه که آریامهر و باباییش بیدار شدن و صبحونه رو نوش جان کردیم ومنم خونه رو جارو کشیدم و تمیزکاری کردم و غذامونم روی گاز داشت قُل قُل میکرد. آقای آریامهر هم در کمد لباسا رو باز کرده بود و یه دست لباس گرفته بود دستش و میخواست که به قول خودش مامام تنش کنه، منم که مامام خوبی ام و حرفشو همیشه گوش میدم لباساشو عوض کردم. داشتم کارامو میکردم که یهو ...
25 دی 1392

حالمون خوبه

سلام به دوتا پسرای عزیز خودم و دوستای مهربونم. دیروز صبح رفتم خانه بهداشت و اریا رو گذاشتم خونه بابام. خانه بهداشت خیلی شلوغ بود، بعد از اینکه نوبت  من شد طبق معمول یه سوالایی ازم پرسیدن و بعد رفتم روی تخت دراز کشیدم تا صدای قلب اهورامون رو بشنویم. تعداد ضربانات قلب عزیز دلمون 142 بود و هیچ مشکلی نبود خداروشکر. بعد رفتم روی ترازو  ،82 کیلو شده بودم واااااااای  دیگه دارم چاق میشم ولی اونجا گفتن طبیعیه. خودم میدونم بخاطر این قرصهای مولتی ویتامینه که خیلی اشتهامو باز کرده  و همش مجبورم بخورم وگرنه دل درد میگیرم یا ضعف میکنم. بخاطر اینکه اهورا جونم کمبود ویتامین نداشته باشه اینم با جون و دل تحمل میکنم.همه چی خوب و ن...
20 دی 1392

این روزهای ما و سرماخوردگی

دیروز دوباره رفتم دکتر. (تب و لرز و سرفه) حال من از آریامهر و باباش خیلی بدتره. برای آریامهر یه شربت تجویز کرد که ضد سرفه و خلط آوره و برای منم چون الان آقا اهورای گلم 25 هفته شده دیگه خیلی از داروها رو نمیتونم بخورم و یکی دو تا قرص و یه شربت بهم داد و گفت که اثرشون توی دراز مدت معلوم میشه و باید صبور باشی واسه خوب شدن. آقای همسری هم اونوقتایی که من میگم جاییم درد میکنه و تب و لرز دارم ،یادش میوفته و میگه منم مثلا سرم درد میکنه و تب دارم و یا سردمه . حس همدردی در همسر من خیلی زیاده. و اما اندر احوالات اهورا جونم. لگد زدناش خیلی زیاد شده و تقویت شده. خیلی وقتا از روی لباسم معلومه که کجاست و لگد زدناش خیلی واضحه. امروز 25...
16 دی 1392

سازه های مهندسی

اینایی که در پایین مشاهده میفرمایید کارهای ابتدایی مهندس آریامهر عبدالله زاده است . الان طرحهای خلاقانه تر و زیباتری رو خلق میکنند. جهت سفارش طرحهای هوشمندانه و مهندسی  گل پسرک ما برای نقشه ی خونه هاتون بهمون پیام بدید. و چون پسر من خیلی مهندس دقیق و حساسیه   ،چند بار طرحشونو تغییر میده و در اینجا داره برای خودش دست میزنه و از خودش و کارش رضایت داره اینم عکس از اتمام پروژه ...
12 دی 1392