آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 9 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

آریامهر و اهورا

چند کلمه ی خودمونی

آریامهر گلم سلام قربونت بشم. این مطلب رو فقط برای تو نوشتم عزیزتر از جانم. دیشب با بابایی جونت داشتیم حرف میزدیم در مورد اینکه اخلاق و رفتار اهورا تا چ حد شبیه شما میشه و مثل تو پسر خوب و حرف گوش کنی میشه یا نه و از این حرف ها و نگرانی های پدر و مادرانه. قیافه هاتونو که مطمئنم شبیه هم نیست چون از اولین سونویی ک از اهورا گرفتم و چون فاصله اش با اولین سونویی ک از شما گل پسر گرفتم بیشتر از دو سال نیست و بخوبی یادم میاد ،اصلا استخوان بندی و ستون فقرات و ایناش شبیه تو نبود. یه چیزی تو دلم میگه اهورا از تو تپل تره و شایدم یه کم قدش کوتاهتر باشه. اخلاقاتونم فکر نمیکنم مثل هم باشید،زمانی ک شما رو باردار بودم خونمون ارومیه بود و اکث...
21 آذر 1392

خدایا مواظب عزیزانم باش

سلام پسرک آریایی من.  پسر بزرگ و باهوش و فهمیده ی من.  الهی قربونت بشم،من بمیرم ولی تو جاییت درد نگیره. بازم نگرانم، میترسم، استرس دارم. نگران اینم ک نتونی یکی دیگه رو توی خونه ببینی ک بهش محبت بشه ولی بعد که ب رفتار و حرکات و حرفات فکر میکنم میبینم خیلی فهمیده تر از این حرفایی ولی باز میترسم که نتونم مثل قبل برات همبازی و مامان خوبی باشم. میترسم وقت کم بیارم.  آریامهر گلم،تاج سرم ، عزیزتر از جانم. دوستت دارم . ...
19 آذر 1392

عکس های جدید

آریامهر اینجا داشت با باباییش بازی میکرد، از ترس باباش رفته بود زیر بالش و پتوها قایم شده بود. دیروز اینجا برف اومد. یه عالمه برف اومد و همه جا رو سفید پوش کرد آریامهرهم دیشب با باباجون و پسر عمو ها و دختر عموش رفت برف بازی و کلی بهش خوش گذشت. ...
15 آذر 1392

این روزهای ما

امروز پایان 20 هفتگی من و اهورا بود. الان دقیقا بیست هفته دیگه مونده تا خونوادمون 4 نفره بشه. اریامهر خیلی پسر خوبیه، عاشق حرف گوش کنی هاشم. هرچیزی رو ک یه بار بهش میگم سریع میفهمه.هروقت میخوام بیام نت سریع میاد پیشم و میگه ( داده منه) یعنی مامان منم.بغلم میشینه و اکثرا فقط نگاه میکنه و به هیچی دست نمیزنه. میگم شکمت گنده شده چی توشه؟ میگه (نانه) یعنی غذا. وقتی ازش میپرسم مثلا موهات کو؟ دستشو سریع میذاره رو سرش و میگه (اَتا) یعنی اینجاست. همه ی اعضای بدن خودشو میشناسه و نشون میده و اعضای بدن اطرافیانش رو هم تشخیص میده. عاشق قایم باشک بازیه. میگم آریا کجایی؟ بلند میخنده یا جیغ میکشه و سریع فرار میکنه. بهش میگم اریا گاو...
8 آذر 1392

افزایش دامنه لغات قند عسلم

اریامهریم کلمات بیشتری یاد گرفته. وقتی میخواد بگه به منم بده میگه { بده یه } یا {منه }. خیلی شیرین زبون شده به سنگ میگه {بَلده} به زبون کردی به سنگ میگیم (بَرد). هرچیزی که بلد نباشه رو فقط میگه ها ها و اشاره میکنه به وسیله ی مورد نظرش. مامان عاشقته عزیزکم. فدای مهربونی هات و بغل کردنات بشم عشقم.بوسیدنت که دیگه میمیرم براش. خدا نکنه که یه جایی گاو یا عکسشو ببینه ، داد میزنه( جی جی یه) گاو به این گندگی رو میگه جوجه  .بعد صدای گاو درمیاره و میگه ( نا نا نا) به جای ماماما. اگه بدونین با چ شوق و ذوق و فریاد زدنی هم میگه.       ...
4 آذر 1392

راهکاری برای باز کردن در یخچال

این خوشکل پسر من بخدا خیلی شکمو شده. هرچی هم میخوره از بس میاد و میره و مصرف میشه دیگه چاق نمیشه باهاش. امروز صبح بعد از صبحونه رفته صندلیشو آورده و گذاشته جلوی در یخچال و درشو باز کرده و اینم مدرک... ...
1 آذر 1392

ای شکمو

 دیروز رفته بودم خرید زمستونی. توی راه برگشت برای آریامهر بامیه خریدم . نصفش رو نوش جان کرده بود و نصفش مونده بود که چشماش خمار میشد و خوابش میومد. این اقا شکموی من با چشم بسته بامیه میخورد.و هرکاری کردیم بامیه رو بهمون نمیداد. هیچی دیگه همونجوری بامیه بدست بغل جاریم خوابش برد.   ...
1 آذر 1392

دیشب مهمونی بودیم

دیشب رفتیم خونه ی یکی از دوستای مشترک من و جاریم(بهمراه خانواده). خیلی خیلی به همه خوش گذشت و اریامهر با پسر عموش و بچه های میزبان خیلی بازی کرد. مثل همیشه اریامهرم ماه بود و حرف گوش کن. خیلی ازش راضیم. خدایا ممنونم بابت اینکه بهترین فرشته ات رو به آغوش من سپرده ای. خوب مواظبشم.
27 آبان 1392

کاش میدونستم

کاش میدونستم تا چ حد مادر خوبی بودم کاش میشد بفهمم آریامهر تا چ حد از من راضیه(من از پسرم خیلی راضیم) خیلی وقتا نگرانم که خدایاااااا نکنه یه جایی برای بچه ام کم گذاشتم و میتونستم بهتر عمل کنم. به خودم میگم تا چ حد توی تربیتش موفق بودم؟ چقدر تنبیه و تشویقام روش تاثیر داشته؟ بیشتر نگران میشم وقتی فکر میکنم دارم دوباره مادر میشم. یعنی من میتونم برای پسرام مادر و دوست و همبازی خوبی باشم؟ خیلی فکرم درگیره که نکنه اهورا دنیا بیاد آریامهرم ضربه بخوره. مامانم دلگرمم میکنه میگه من هستم ولی باز نگرانم و فکرم مشغولشونه. خدایا کمکم کن .......   ...
26 آبان 1392