سلام نازنین پسر مامی
سه شنبه تولددایی جونه و منم میخوام براش تولد بگیرم و خیلی از کاراشو کردم ولی هنوز به بابا جونی نگفتم که میخوایم بریم بوکان.
ظهری که از سر کار اومد میرم رو مُخش و حسابی مُخ زنی میکنمتا بذاره سه شنبه بریم خونه ی مامان جونم بوکان.
ایشالله که میذاره بریم.
شیرین پسر منم که حسابی شیطون شده و شیطنت میکنه .
یه چند قدم (دو یا سه قدم) میتونه بره و بعدش میخوره زمین.
همه خوراکی ها رو میخوره و دوست داره.
عجییییییییییییییییب منو میخواد و همش پیش منه.تا از حموم در میام با باباییش ده بار میاد تا منو ببینه چه وضعشه خوب؟؟؟؟؟؟؟
الانم فیلم های مراسم عروسیمونو گذاشتم نگاه کنیم با آریامهر که ایشون رفتن جلوی تلویزیون و همش به من نگاه میکنه و میخنده .
هیچی دیگه نهارم نمیدونم چی بذارم. برم یه فکری بکنم وگرنه گشنه میمونیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی