5شنبه 93/3/22
دیروز عصر دختر عموم شوبو ک تازه ازدواج کرده با شوهرش اومدن خونمون و کلی خوشحال وذوق زده ام کردن. خیلی اصرار کردیم بیان داخل ولی قرار بود برن خونه ی عموم و قبول نکردن.واقعا از دیدن شوبو که بعد از مراسم عروسیشون ندیده بودمش خوشحال شدم.تاریخ عروسی(93/3/6).
امروز مامانم واسه ی شام خونواده ی عمه کوچیکه رو دعوت کرده بود ک دور هم باشیم.
عصرش با شوهری رفتیم بیرون با ماشین یه دور زدیم که آریا همون اول خوابش برد.
یه جایی توی دل طبیعت نشستیم و میوه خوردیم و برگشتیم خونه ی مامانم.
اهورا جون در حال شیر خوردن بغل بابایی
شبش دور هم شام خوردیم و کلی خندیدیم و خوش گذشت تقریبا ساعت 1نصفه شب بود برگشتیم خونه ی خودمون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی