سرماخوردگی خونوادگی
سلام به دوستای گلم و
دوتا پسرای عزیزتر از جون و دلم
از روز 4شنبه آریامهر آب دماغش میومد و قرار بود 5شنبه بریم خونه بهداشت برای کنترل وزن آقا آریامهرم و ماهم شب قبلش خونه ی مامانم خوابیدیم چون قرار شد مامانمم باهامون بیاد خانه بهداشت.
5شنبه بعداز خوردن صبحانه بهمراه مامانم و کامیار عزیزم آماده شدیم و رفتیم خانه بهداشت .لباسای اریامهرو با هزار ترفند و کلک،از تنش درآوردم (از وقتی واکسن 18 ماهگیشو توی همون اتاق زدن ،بزور میبرمش داخل اتاق و قسم میخورم که کاری بهش ندارن)خلاصه که با همون ترفندها هم گذاشتمش روی ترازو تا وزنشو بگیرن و چون خانمی که باید وزن پسرمو کنترل میکرد داشت کارت سلامت یه کودک دیگه رو مینوشت، خودم ترازو رو روشن کردم و وزنشو سریع خوندم و گل پسرمو بغل کردم تا نترسه.
12 کیلوگرم. خداوندا سپاسگزارتم که وزن گرفته و دیگه لازم نیست هرماه ببرمش واسه کنترل.
بعد به خانم مسئول وزنشو گفتم و پرونده رو گرفتیم و رفتیم اتاق خانم دکتر تا بگم که هم آب دماغش میاد پایین و هم یه ذره سرفه میکنه ( بخاطر دندونایی که توی راهن بازم اسهال شده بود)خانم دکتر هم براش دارو نوشت و گفتم منم سرفه میکنم به منم دارو داد و مامانیم داروها رو تهیه کرد و رفتیم خونه مامان جونم و قرار شد تا قند عسلم یه کم سرماخوردگیش رفع بشه اونجا بمونیم ،چون واقعا سخته که 6ماهه باردار باشی و سرما خورده باشی و پسرک 21 ماهه ات هم سرماخورده باشه و ازش مراقبت کنی.
تا روز یکشنبه خونه مامانم موندیم و حالمون یه کم بهتر شد. اومدیم خونه و یه کم گذشت،شوهری گفت حالم بده و یه کم دراز میکشم. ساعت ده شب شد و گفت که تب ولرز دارم(سرماخوردگی من و آریا هم با تب و لرز شروع شد)منم بهش دارو دادم سوپ درست کردم و به آریاو باباییش دادم که بخورن بلکه بهتر بشن.انشالله.
تا امروز که این مطلب رو گذاشتم همگی داریم با این ویروسهای خدانشناس و راه گم کرده دست و پنجه نرم میکنیم ولی از بس پررو تشریف دارن هیچ کدومشون نمیرن پی زندگی خودشون و از بدنهای این خانواده ی ویروس زده بیرون نمیان.و همچنان هوا سرد است . خیلی سرد است.