تولد
92/10/10
امروز تولد زن عموی مهربون آقا آریاست. و ما هم به این بهانه رفتیم خونشون که دور هم باشیم.
صبح کاستر و ژله درست کردم تا با خودمون ببریم خونشون. (آقای همسری خیلی مریض بود و نمیتونست باهامون بیاد.)
آبجیم ساعت 3 اومد خونمون و باهم رفتیم خونه ی جاریم.
شام درست کردیم و بعداز صرف شام سفره پهن کردیم و بقیه ی خوراکی ها رو گذاشتیم اونجا و کادوهامون رو دادیم بهشون.
اینم چندتا عکس از امشب که خیلی بهمون خوش گذشت مثل همیشه
اینم خوشکل پسر من که به فشفشه ها خیره شده
اینجا بهش گفتم منو نگاه کن عزیزم، ببین چجوری گردنشو بالا آورده و به چ شکلی نگام میکنه.
تولدت مبارک باشه دوست و جاری خوبم
♥
ساعت10 و نیم شب از خونه جاریم برگشتیم بخاطر شوهری که مریض احوال بود.
آقای پدر آریامهر گفت که من میرم یه دوش بگیرم و این پسرک ما هم از حمام خوشش میاد ،پشت سرهم میگفت (مام ) و پیراهنشو بالا میکشید و باباشو صدا میکرد که در حمامو براش باز کنه و بره دوش بگیره با باباییش.
خلاصه که حریفش نشدیم و لباساشو از تنش درآوردیم و فرستادیمش پیش باباش. الانم ساعت 11:30 شبه و مردهای خونه ی من دوتایی درحال دوش گرفتن هستند و من خانم خونه دارم این مطلب رو میذارم.
بیشتر از جانم دوستتون دارم پسرای گلم