پسرم داره روی پای خودش می ایسته و مرد میشه
قربونت برم . عزیزم دیروز به شما غذا دادم و موقع غذاخوردن کلی باهم بازی کردیم و شما به لباسات غذا دادی و خلاصه که لباساتم سیر کردی ، منم رفتم که برات لباسهای تمیز بیارم ( ناگفته نماند که آهنگهای نی نی کوچولو رو برات گذاشته بودم که شما خیلی دوسش داری ) وقتی اومدم دیدم رفتی جلوی تلویزیون و بلند شدی و رو پاهات ایستادی ( اگه من و شما تنها نبودیم میگفتم بابایی کمکت کرده ولی بابایی که خونه نبود ) من انقدر ذوق کردم . 10 دقیقه همونجوری داشتی به نی نی تلویزیون و من که قربون صدقه ات میرفتم نگاه میکردی و همونجوری وایساده بودی بعدش کم کم خسته شدی و افتادی زمین . البته خیلی حواسم بهت بود که دردت نگیره و با...