چند کلمه ی خودمونی
آریامهر گلم سلام قربونت بشم.
این مطلب رو فقط برای تو نوشتم عزیزتر از جانم.
دیشب با بابایی جونت داشتیم حرف میزدیم در مورد اینکه اخلاق و رفتار اهورا تا چ حد شبیه شما میشه و مثل تو پسر خوب و حرف گوش کنی میشه یا نه و از این حرف ها و نگرانی های پدر و مادرانه.
قیافه هاتونو که مطمئنم شبیه هم نیست چون از اولین سونویی ک از اهورا گرفتم و چون فاصله اش با اولین سونویی ک از شما گل پسر گرفتم بیشتر از دو سال نیست و بخوبی یادم میاد ،اصلا استخوان بندی و ستون فقرات و ایناش شبیه تو نبود. یه چیزی تو دلم میگه اهورا از تو تپل تره و شایدم یه کم قدش کوتاهتر باشه.
اخلاقاتونم فکر نمیکنم مثل هم باشید،زمانی ک شما رو باردار بودم خونمون ارومیه بود و اکثر وقتا خودم بودم و خودت و گاهی هم که میرفتم مدرسه و خلاصه همش ب فکر تو بودم و درسهام و فکرم مشغول چیز دیگه ای نبودش و فضای خونه هم خیلی آروم بود بخاطر همین شما اینجوری آرومی. الان خونمون که اینجاست همش فکرم مشغول میشه،مشغولیت مهم و دوست داشتنی و اینکه الان من مامان تو هستم و توی خونه کار دیگه ای جز خانه داری و مامان بودن ندارم .یه تعداد از اطرافیانم ک نمیدونم چ بدی بهشون کردم و هرچی فکر میکنم هیچی ب ذهنم نمیرسه جز خوبی، یه کم ناراحتم کردن و اعصابم رو بهم ریختن که چون بابایی گلت همیشه هوامو داره و دوست نداره ک من ناراحت بشم مخصوصا الان که باردارم ، اصلا نذاشت خودمو اذیت کنم و ناراحت بشم. یه کم میترسم که عصبانی شدن من روی اهورا تاثیر بذاره مخصوصا که اونموقع داشت اعضای بدنش شکل میگرفت. بهرحال امیدوارم روش تاثیر نداشته باشه الهی آمین