بازگشتی دوباره
سلااااااااااااام
(ببخشید بعد این همه مدت با پررویی تمام سلام میکنم ، من عادتم اینه)
دلیل تاخیرم رو هم الان میگم.
نیمه دوم فروردین اسباب کشی کردیم و برگشتیم بوکان(خیلی خیلی ناراحت شدم واسه برگشتنمون)ولی بخاطر کار بابایی آریامهر که انتقالی داده بودن بوکان مجبور بودیم.
وسایلمون رو بردیم خونه ی خودمون (ساخت قدیمی و بد و ...)ولی موقتی تا یه خونه ی دیگه بخریم از 12 اردیبهشت تا 19 تیر اونجا بودیم. خدا رو شکر کوچه ی پشت خونه ی مامان و بابام پیدا کردیم.قبلا توی همون کوچه سه پلاک اونورترش رو هم خریده بودیم هااا ولی مادر شوهر گرامیمون اونجا زندگی میکرد اونم تنهایی.خلاصه خونه ای که خریدیم ساختش قدیمی بود و راه پله اش تنگ و بعضی وسایل مثل مبلمان و یخچال و نمیتونستیم ببریم طبقه بالا . منم راضی نشدم برم اونجا.رفتیم خونه ای که مادرشوهرم زندگی میکرد.وسایل اونو جمع کردیم و وسایل خودمونو چیدیم .
خونه ی برادر شوهر بزرگم روبرومونه و خونه ی برادر شوهر کوچیکترم یه خیابون بالاتر و خونه ی مامانم اینام یه کوچه پایینتر.خلاصه اینکه دیگه واسه مهمونی رفتن ماشین لازم نداریم.