آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

آریامهر و اهورا

این روزهای من

1393/3/17 1:35
نویسنده : مامان سمیرا
1,046 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها یه حس عجیبی دارم. نمیدونم چیه. یه حسی شبیه خستگی، شبیه اینکه فقط میخوام روزام بگذره و بچه هام یه کم بزرگتر شن و وابستگیشون ب من کمتر بشه. بعضی روزا از وجودشون لذت میبرم. بعضی وقتام اذیتم میکنن. یه چند روزی بود آریا اخلاقش تغییر کرده بود. یه جورایی کوچولو شده بود. بهونه میگرفت و میخواست که بغل بگیریمش و تو خونه بگردونیمش غذا نمیخورد و خیلی لاغر شده بود .خیلی خودم رو کنترل میکردم که عصبانی نشم و بابایی هم خیلی کمک کرد ،خدا رو شکر موفق شدیم. دو سه روزیه که غذا خوردنش نسبتا خوب شده و کمتر بهونه میگیره. منم سعی میکنم بیشتر باهاش وقت بگذرونم و بازی کنم که ازم دلگیر نشه.خدا رو شکر اریا جونم حالش بهتره و سرماخوردگیش رفع شده. 

روز چهارشنبه بخیه های ختنه ی اهورا رو توی پوشکش دیدم و خدا رو شکر که از این دلهره هم خلاص شدم.

دلم یه مسافرت میخواد. 

دلم میخواد برم خرید. برم بیرون و بگردم. مثل وقتایی که با دوستام یا آبجیم و جاریم میرفتیم . و خیلی میخوام های دیگه ...

خدا رو بخاطر سلامتی پسرام شکر میکنم. خدا رو شکر میکنم که منو لایق دوتا از بهترین گلهای دنیا دونسته و منو مادرشون کرده. خدا رو شکر میکنم بخاطر پسرکای آرومم.خداروشکر میکنم بخاطر همسر عزیزم که کلی هوامو داره و درکم میکنه.

خدایا خودت برام حفظشون کن و مواظب مردهای زندگیم باش.

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان دانیال-ویانا
17 خرداد 93 8:24
فدات بشم عزیز دلم قشنگ درکت میکنم چون خودمم دارم همین روزها رو پشت سر میزارم عزیزم ولی با این حال من زیاد سخت نمیگیرم و گردش و تفریحم هنوز به راهه کلا سر ویانا بعد از زایمان من 1هفته همش تو خونه استراحت کردم بعدش دیگه همش با خالم یا مامانم میرفتم بیرون گلم من تصمیم دارم ایشالا از مهر دانیال و ببرم مهد چون هم خودش خیلی به بچه ها و بازی علاقه داره همم من میتونم یه نفسی بکشم شما هم اگه سختته میتونی آریا جون و ببری مهد خدا فرشته های نازتو از هر بلایی دور کنه بجای من ببوسشون یه عالمه
مامان سمیرا
پاسخ
من بیرون و تفریح زیاد میرم ولی نه با مامانم ،چون داداشم تازه 5 ماهش شده و خیلی سختمون میشه. گردش زیاد میریم و مهمونی خیلی کم.داریم خودمون رو با این شرایط وفق میدیم. جوجوها روببوسشون عزیزم. مرسی از راهنماییت خانم گل
شقایق مامان آرشا
17 خرداد 93 18:16
ایشالا به زودی ا گل پسراا به تفریح میرید این روزا هم به سرعت می گذره
میترا مامان مهران
18 خرداد 93 15:19
عزیزم روزها میگذرد و گل پسرهایت بزرگ میشند . فقط این روزها خاطراتشان میماند . یک روز میشه که با عروست میری بیرون
زهرا ( مامان شایان )
22 خرداد 93 0:51
عزیزم این روزها میگذره و خاطره اش میمونه.انشالله موفق باشید