آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 23 روز سن داره

آریامهر و اهورا

اوایل 93

1393/1/14 17:31
نویسنده : مامان سمیرا
852 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ب همگی دوستان عزیزو صد سلام ب گل پسرام.

سه شنبه 93/1/5

صبح رفتیم خانه بهداشت برای چکاپ دوسالگی آریامهر گلم. 

قد:92

وزن :13 کیلو گرم

بهمون گفتند که دیگه لازم نیست قطره آهن بخوره و در مورد دندوناش و راه رفتن و وضعیت غذا خوردنش پرسیدند و همه چیز نرمال بود.

چهارشنبه 93/1/6 

صبح زن عموی آریا زنگ زد و گفت که خیلی وقته نیومدید خونمون و کلی گلایه کرد و گفت که پاشید واسه نهار بیاید. من و آریا هم اماده شدیم و رفتیم خونه جاریم. بعداز نهار آماده شدیم و رفتیم خرید. جاریم کیف و کفش و یه کم وسایل دیگه و منم یه کلاف کاموا گرفتم و برگشتیم خونه برادرشوهرم و مشغول درست کردن شام شدیم(مادر شوهرم هم واسه شام اومد اونجا)بعداز شام خواهر جاریم و خانوادش اومدن و کلی خوش گذشت بهمون.

پنج شنبه 93/1/7

امشب واسه شام خانواده ی عمو کوچیکه ام و دختر عموم رو دعوت کردم . دختر عموم 4 ماهه بارداره. حالش بد شده بود و عصر زنگ زد و گفت ک نمیتونه بیاد . عمو اسماعیل و خانمش و پسر گلشون آرسام جون اومدن و ما رو خجالت دادند و یه گلدون خوشکل و یه ست لباس واسه کادوی تولد اریا اوردند دستشون درد نکنه.

کادوی عمو

آریا جونم خودش ب تنهایی غذا خورد و حتی به آرسام هم با قاشق خودش سوپ میداد و جالب اینکه آرسام 7ماهه از دست آریا سوپ میخورد و خیلی هم خوشش اومده بود.

دوشنبه 93/1/11

ساعت 2 ظهر با دختر عموم رفتیم خونه عموم .(واسه شام اونجا دعوت داشتیم.)ساعت 4 وقت دکتر داشتم . شوهری اومد خونه عمو دنبالمون و رفتیم مطب خانم دکتر که هنوز نیومده بود . برای آریا هم از چشم پزشک وقت گرفته بودم برای ساعت 4:30. خلاصه که آریا رو بردیم چشم پزشکی برای چکاپ 2 سالگی و خدا رو شکر مشکلی نداشت . بعد دوباره رفتیم مطب دکتر زنان و منشی نفر اول منو فرستاد داخل و دکتر معاینه ام کرد و برام سونو نوشت که ببینیم آقا اهورا جونم در چ حال و وضعیتی قرار داره. با اریا جون و شوهری رفتیم سونوگرافی و گفت که چهل دقیقه دیگه نوبتتون میشه...

رفتیم اتاق سونو (آریا بغل شوهری خوابش برده بود)مثل همیشه آقای دکتر همه ی اعضای بدنشو نشونمون داد(. وااااااااااای فدای لپهای تپلت بشم عزیزم. خیلی ناز بودی اهورا جونم. )بعد صدای قلبشو گوش دادیم و شوهری کلی ذوق کرد از دیدن گل پسری و شنیدن صدای قلبش.

بعداز اتمام سونو روبردیم پیش خانم دکتر و گفت که شنبه ساعت 8 صبح بیمارستان باش به امید خدا سزارینت میکنم.

سونوی آخر و برگه ی معرفی نامه ب بیمارستان 

 

سونوی آخر. 11/1/93

برگه ی معرفی نامه به بیمارستان

کارمون ک تموم شد رفتیم خونه عموم .(خانواده ی عمو اسماعیل و یکی از دوستای خانوادگی عمو بزرگم ،بابا و مامانم و مهیار و کامیار و ستاره هم بودند) . خوش گذشت.

93/1/13چهارشنبه

نهار خونه موندیم و بعداز ظهر رفتیم بیرون یه دور زدیم و رفتیمم باغ عموم و نزدیکای ساعت 9 برگشتیم خونه. روز خوبی بود.

93/1/14پنجشنبه

رفتم ارایشگاه برای اصلاح ابرو و وسایل بیمارستان رو هم آماده گذاشتم برای شنبه به امید خدا اهورا جونم بیاد بغلمون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نادیا و نلیا
17 فروردین 93 16:37
الان نی نی تو بغلتونه.....وااااااااااااااااااااااااااای مبااااااارکا باشه.....قدمش خیررررر باشه..... سلامت باشین
مامان سمیرا
پاسخ
آره نیلو جون. خداروشکر سالم و سلامت اومد بغلمون. مرسی خانمی
مامان دانیال-ویانا
19 فروردین 93 14:25
الهی من قربون آریا مهرم برم 2سالگیت مبارک عشقم خوشحالم که همه چیزت نرمال بود فدات شم ای جان سمیرا جونم منظورت از زایمان همین شنبه ای که گذشت بود فدات بشم اگه همین شنبه بود که خدا رو شکر پس الان زایمان کردی امیدوارم حال خودت و نی نیه گلت خوب خوب باشه فداتون بشم من از خدا بهترین ها رو برات میخوام دوستت دارم عزیزم مواظب خودت باش و فرشته های خوشگلت و بجای من ببوس سریع بیا یه خبر بده عشقم
مامان سمیرا
پاسخ
قربون تو برم عزیزم. بله همین شنبه که گذشت.جفتمون خوبیم خانمی،مرسی که به فکرمون بودی محبوبه جون.
مامان هنگامه
19 فروردین 93 23:41
سلام عزیزم امیدوارم که به سلامتی فارغ شده باشی وخدا یه نی نی تپل وسالم بهت بده عزیزم قدم داداشتم مبارک باشه خیلی گوگولی بود ....
مامان سمیرا
پاسخ
مرسی خانم. خداروشکر اهورا جونم سالم دنیا اومد.بازم ممنون.