چله
دیشب آخرین شب پاییز و طولانی ترین شب سال بود و همزمان بود با ورود آریامهر به 21ماهگی . از صبح رفته بودیم خونه ی مامانم و قرار بود که واسه شب چله بریم خونه ی جاریم.
عصر شیرینی درست کردم و ساعت 7 رفتیم خونه شون و بقیه وسایل و آماده کردیم
شیرینی ها رو به شکل هندونه درست کردم. خیلی زمان برد ولی واقعا خوشمزه شده بود با وجود اینکه اولین بارم بود که درستشون میکردم.
مثل همیشه شازده پسرم اجازه ی عکس کشیدن ازخودش رو نداد و گفت :نه.
خیلی خیلی بهمون خوش گذشت. برادرشوهرم برامون آهنگ خوند و ما با دست زدن همراهیش کردیم و بعد منچ بازی کردیم و ماروپله و من برنده شدم هوراااا مامانی زرنگ.
سال بعد شب یلدا اهورا جونم پیشمونه.انشاالله.
یلدا یعنی یادمان باشد که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن بگیریم.
امروزم وقت چکاپ دارم و قراره با شوهری و پسر بزرگم(همش 21 ماهشه خخخخخ) بریم دکتر و بعدش سونوگرافی.
خیلی دوستون دارم پسرای عزیزتر از جانم