آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 23 روز سن داره

آریامهر و اهورا

اهورا جونم اومد بغلمون

1393/1/20 18:10
نویسنده : مامان سمیرا
338 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ب همگی دوستای گلم ک جویای حالمون شدند(خدا رو شکر نگرانی نداریم). و سلام به آریامهر گلم که این مدت ک من بیمارستان بودم درک کرد و بدون من خیلی خیلی پسر خوبی بود و همه ازش تعریف میکردند که خیلی ماه و حرف گوش کن بوده و یه سلام دیگه به جوجوی 4روزه ی عزیزم.

جمعه93/1/15 آریا رو بردم حمام و کلی باهم آب بازی کردیم.بعد از حمام حرف زدیم و بهش گفتم که فردا صبح من میرم بیمارستان که اهورا رو از شکمم بیارن بیرون پس وقتی بیدار شدی و من نبودم گریه نکن و پسر خوبی باش و آنا جونم اذیت نکن. خیلی راحت حرفامو فهمید و قبول کرد و چندتایی سوال ازم پرسید و کلی بوسم کرد و بغلم گرفت بعدش شیر خورد و خوابید.منم بغل گرفتمش و کنارش دراز کشیدم که خوابم ببره، تا ساعت 3 که اصلا خوابم نبرد بعدش هم نیم ساعت نیم ساعت بیدار میشدم و به ساعت نگاه میکردم (دلم میخواست تندتر حرکت کنن و زود صبح بشه. یه کم استرس داشتم.)خلاصه ساعت 6:20 شد دیگه بیدار شدم و دست و صورتمو شستم نشستم کنار اریا تا میتونستم بوسیدمش و بوییدمش و بغلش کردم و یه چندتایی ازش عکس کشیدم.

فدای مهربونیهاتم

قربون دهن بازت بشم

مامان و بابامم بیدار شدن. لباس پوشیدم و آماده شدم شوهری بیاد دنبالمون.

کامیار هم لباساشو پوشیده بود ومنتظر سرویس بود که بره مدرسه.بوسیدمش و خداحافظی کردم باهاش. ساعت 7:40 شوهری اومد و مامانم مهیارو سپرد دست ستاره و باهامون اومد که بریم دنبال دختر عمو و زن عموم.

ساعت 8 بیمارستان دکتر قلی پور بودیم .رفتیم قسمت پذیرش. برگه ها رو تحویلشون دادیم و من و شوهری پای برگ رضایت رو انگشت زدیم و امضا کردیم و با روژین و شوهری رفتیم طبقه بالا(اجازه ندادند که مامانم و زن عموم بیان باهامون).

رفتم بخش زایمان و لباس پوشیدم ک مامانمم اومد پیشم.بهم سرم وصل کردند و صدای قلب جوجو رو گوش دادند و فشارم رو گرفتند نرمال بود. گفتند تا ساعت 10 و نیم میفرستیمت اتاق عمل.

دوباره استرس گرفته بودم ولی ب روی خودم نمیاوردم. خداروشکر اجازه دادند روژین تا موقعی ک ببرنم اتاق عمل پیشم باشه. باهم حرف زدیم و کلی از استرسم کم شد.

پرستار اسمم رو صدا کرد و گفت خداحافظی کن بریم اتاق عمل. روژین ازم عکس گرفت بعد همدیگه رو بغل گرفتیم و بوسیدیم و با پرستار رفتیم اتاق عمل. جلوی درب اتاق عمل چند دقیقه ای نشستم (قلبم اشت میومد بیرون اینقده تند میزد)خانم دکتر اومد پیشم و حالمو پرسید و گفت پاشو بریم داخل و اصلا نترس.

بی حسم کردند و هرکی میومد اسم و سنّم رو میپرسید بعد میگفت زایمان اولته ؟ میگفتم نه دومی. کلی تعجب میکردن که با این سن کم چجوری جرات کردی دوتا بچه اونم پشت سرهم؟

صدای گریه اش اومد.........

بلند گفتم ای جانم

خانم دکتر گفت به به چقدم تپله ماشالله. صدای گریه اش قطع شد. پرسیدم اینجا نیست؟گفتند چرا ولی خوابیده. گفتم نشونم بدید ببینمش

اهورا جونم دنیا اومد........

ساعت تولد:11/10

وزن:3700 گرم

قد :49

دور سر:35

نوع زایمان: سزارین تحت نظر خانم دکتر شیرین نصیری

اهورا جونم چند دقیقه بعد از تولد

اهورا جونم چند دقیقه بعداز تولد

اثر پای اهورا جوجوم

ااثر پای اهورا

اینم آریامهر نفسم وقتی اومده بود بیمارستان ملاقات مامانیش

اریامهر گلم

دو شب بیمارستان بستری شدم و دوشنبه 93/1/18 اومدیم خونه.

اینم جوجه ی 4 روزه ی ما


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان پرهام
23 فروردین 93 23:38
یه فرشته فرستادم تا مراقبت باشه اما برگشت...پرسیدم چرا برگشتی؟گفت فرشته ها نمیتونن مراقب فرشته ها باشن ......20تافرشته تو دنیا هست که10تاشون خوابن 9تاشون دارن بازی می کنن یکیشون هم الان داره این پیامو میخونه..این پیام جک نیست واقعیته....فردا بهترین روز زندگیت خواهد بود. این پیامو به 10تا از دوستات بفرست.حتی به من..اگه 5تا برات برگشت مطمئن باش کسی که دوسش داری سوپرایزت می کند امیدوارم یکی از این ادما من باشم که این پیامو دوباره براش می فرستی.....
مامان پرهام
23 فروردین 93 23:41
قدم نورسیده مبااارک عزیزم ایشااله قدمش پربرکت باشه
مامان سمیرا
پاسخ
فدای تو ریحانه جون. پرهامو میبوسم عزیزم
مامی امیرحسین
24 فروردین 93 8:55
ای جونم مبارک باشه قدمش سمیرا جون.خیلی بامزه است.ایشالا شاد و خوشبخت کنار هم زندگی کنین و زیر سایه ی پدر و مادرش عاقبت بخیر بشه.
مامان سمیرا
پاسخ
مرسی فاطمه جون. ممنون گلم. ایشالله همه مون عاقبت بخیر بشیم
ماری
24 فروردین 93 14:40
قدمش پر خیر و برکت باشه عزیزم خیلی منتظر پسته جدیدت بودم
مامان سمیرا
پاسخ
ممنون ماری عزیزم. لطف داری خانم
مامان نادیا و نلیا
29 فروردین 93 13:01
ای جووووونم....قدم نو رسیده مبـــــــــــــــــــــــــــارک عزیزم خدا رو شکر که هر دوتون خوبین تبریــــــــــــــــــــــــــــــــک فراوووووون
مامان سمیرا
پاسخ
مرسی عزیزم.
سمانه(خاله ی فریما)
1 اردیبهشت 93 0:10
قدم نو رسیده مبارک باشه عزیزمت
مامان سمیرا
پاسخ
سلام سمانه جون. خیلی وقته نمیای.مرسی خانمی.
مامان دانیال-ویانا
2 اردیبهشت 93 14:24
سلام سمیرای ماهم خدا رو شکر عزیزم ایشالا قدمش خیر باشه به خدا لحظه به لحظه نوشته هاتو که خوندم مثل خودم بود الهی قربونش برم هزار ماشالا خیلی عسله قربون آریا مهر گلمم برم مناهورا جونمم خیلی شبیه آریا مهره فدای جفتشون بشم میبوسمت خواهر
مامان سمیرا
پاسخ
سلام گلم. مرسی عزیز دلم. فدای تو و کوچولوها بشم عزیزم. آره همه میگن خیلی شبیه آریاشده.قربونت عزیزم.
مامان جون محمدامین
7 اردیبهشت 93 17:02
تبریک خانومی قدم نو رسیده مبارک .خیلی شبیه آریا مهر هستش.خدا حفظشون کنه.بوس برای اهورا جون