آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آریامهر و اهورا

تولد

92/10/10 امروز تولد زن عموی مهربون آقا آریاست. و ما هم به این بهانه رفتیم خونشون که دور هم باشیم. صبح کاستر و ژله درست کردم تا با خودمون ببریم خونشون. (آقای همسری خیلی مریض بود و نمیتونست باهامون بیاد.) آبجیم ساعت 3 اومد خونمون و باهم رفتیم خونه ی جاریم. شام درست کردیم و بعداز صرف شام سفره پهن کردیم و بقیه ی خوراکی ها رو گذاشتیم اونجا و کادوهامون رو دادیم بهشون. اینم چندتا عکس از امشب که خیلی بهمون خوش گذشت مثل همیشه اینم خوشکل پسر من که به فشفشه ها خیره شده اینجا بهش گفتم منو نگاه کن عزیزم، ببین چجوری گردنشو بالا آورده و به چ شکلی نگام میکنه. تولدت مبارک باشه دوست و جاری خوبم ♥ ...
10 دی 1392

چله

دیشب آخرین شب پاییز و طولانی ترین شب سال بود و همزمان بود با ورود آریامهر به 21ماهگی . از صبح رفته بودیم خونه ی مامانم و قرار بود که واسه شب چله بریم خونه ی جاریم. عصر شیرینی درست کردم و ساعت 7 رفتیم خونه شون و بقیه وسایل و آماده کردیم   شیرینی ها رو به شکل هندونه درست کردم. خیلی زمان برد ولی واقعا خوشمزه شده بود با وجود اینکه اولین بارم بود که درستشون میکردم. مثل همیشه شازده پسرم اجازه ی عکس کشیدن ازخودش رو نداد و گفت :نه. خیلی خیلی بهمون خوش گذشت. برادرشوهرم برامون آهنگ خوند و ما با دست زدن همراهیش کردیم و بعد منچ بازی کردیم و ماروپله و من برنده شدم هوراااا مامانی زرنگ . سال بعد شب یلدا اهورا جونم پیشمو...
1 دی 1392

یه خبرو ...

بیاین ادامه مطلب بگم بهتون باردارم به خواست خودم بود و تحت نظر دکتر .خواستم بچه هامو باهم بزرگشون کنم.برا نی نی توشکمیم وبلاگ درست نمیکنم چون نمیتونم به دوتا وبلاگ رسیدگی کنم به همین خاطر مطالب آریامهریم و نی نی رو همینجا میذارم.     ...
20 آبان 1392

بماند تا همیشه

 امروز اولین روزیه که اینجا رو ساختم. اینجا رو درست کردم تا ب هنگام پیری نیز یادم بماند لحظات زیبای با تو بودن را. امروز آریامهر عزیز من 5 ماه و 19 روز است که ب آغوشم آمده . 19مهر 91
19 مهر 1391