اندر احوالات داداشی ها
دو سه روزی میشه که اهورا غلت میزنه. در عرض چند دقیقه کل اتاق رو میگرده.از دیروز از خودش صدا درمیاره و بلند و پشت سرهم میگه ( اوووووووووووو ). صداش یه جورایی مردانه و بلنده. موهاش هم بلند شده. خیلی شیرین و تو دل برو و نازه. مخصوصا وقتی باهاش حرف بزنیم. فرقی نداره که کی حرف بزنه فقط براش دلبری میکنه و میخنده.
آریا کلی ذوق میکنه وقتی اهورا غلت میزنه یا صدا درمیاره. به من میگه(mamani jyan blay mn shukl gola buva. avanda avanday le hatuva)
مامانی جون داداش من خداروشکر بزرگ شده و اینقده اینقده شده. بعد با دستاش نشون میده که چقده بزرگ شده.
وقتی دلش برا اهورا تنگ میشه محکم بغلش میگیره و بوسه بارونش میکنه و باهاش حرف میزنه. انصافا همچین محبتی بین داداشی های پشت سرهم خیلی کمه.
فدای وجود نازنینتونم .
عاشق بوی تنتونم. نمیدونم چه جوریه که هروت بوتون میکنیم با بابایی همه ی غصه ها و خستگی های دنیا ناپدید میشن و فقط ما میمونیم و شما دوتا عزیز زندگیمون و عطر تنتون و کلی آرامش از داشتن وجودتون.
خیلی خیلی دوستتون داریم.
داره به کلاه قرمزی نگاه میکنه.جدیدا عاشق فیلم ها و سریالهای کلاه قرمزی شده و کلی میخنده بهشون.شخصیت ببعی رو هم بیشتر از همه دوست داره.
راستی جفتتونم از گرما بدتون میاد.
یه خبر: تعمیرات خونه داره تموم میشه. خیلی خونه ی قشنگی شده. ایشالله که به خیر و خوشی ساکن بشیم.